دلنوشته های یک من متفاوت ...

تمام عید را که داشتم مرور میکردم به این نتیجه رسیدم که عجب...

عجب....

فراتر و واضح تر در توانم اکنون نیست....

شنبه با خودم قراری گذاشتم.بادوستی مشورت کردم و یا علی گفتم

یکشنبه مقدماتش را فراهم کردم و شب اش تمام وجودم را ترس گرفته بود....

دوشنبه صبح استارت زدم و ....تاعصرش موفق بودم که بگویم دارم موتورم را خوب گرم میکنم

سه شنبه زدم جاده خاکی و صفر....

رسیدیم به امروز...

ببینیم امروز چگونه میتوانم مدیریت کنم این تناقض ها را...

[ چهار شنبه 20 فروردين 1393برچسب:, ] [ 9:30 ] [ من ] [ ]

سلام

سال نو مبارک

میدونم کلا ننوشتم

میدونم هم چرا ننوشتم

حتی میدونم که کار درستی نبوده ولی...

نمیدونم الان دقیقا باید چه حال  و هوایی داشته باشم

نمیخوام دیگه منفی بنویسم

نمیخوام دیگه غر بزنم

نمیخوام دیگه اه بکشم

ولی عملا این تعطیلات جز یه خستگی سنگین چیزی نداشت...

دوست داشتم با یه عالمه انرژی می اومدم اما...

نمیدونم باید هنوز بیام اینجا یا نه

نمیدونم باید یه جای جدید پیدا کنم یا نه

اینم نمیدونم باید اصلا با کیبرد بنویسم یا خودکار

فعلا گیجم

خبرشو میدم

[ جمعه 15 فروردين 1393برچسب:, ] [ 10:15 ] [ من ] [ ]